بهاربهار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

گل همیشه بهار مامانی وبابایی

اولین دیدار

دیروز برای اولین بار دختر گلم با دایی جون احمد دیدار داشت.اولش یکم خجالت میکشید ولی بعدش خوب شد.در ضمن از بغل احمد اقا هم به زور بغل باباجونش اومد.روز خوبی داشتیم. 
24 دی 1391

فوت مینای عزیزمون

دیشب ساعت 12 پرنده کوچک ودوست داشتنی ما فوت کرد.مینا جون یک سال و شش ماه وپنج روز با ما بود.امیدوارم در کنار ما بهش خوش گذشته باشه.من وباباجون خیلی ناراحت شدیم.باباجون اونو تو باغچه عمه الهام گذاشت.امروز جاش واقعا خالیه.مینا جونم دوست دارم.هر کس این مطلبو میخونه لطفا واسش یه فاتحه بفرسته.ممنون. روحش شاد........... ...
18 دی 1391

عکسهای 7_6 ماهگی

    اینم اش دندونیمه.جاتون خالی.البته با یکم تاخیر در حال خوردن اولین سوپ   خودمم به تنهایی میتونم غذا بخورم اولین باری که تو رورویک نشستم اینجا هم دارم میرم سراغ مینا( پرنده ای دوست داشتنی که در حال حاضر 1.5 سالشه ) این فنجونو دوست دارم خب فرنی دوست ندارم.فقط بازی میکنم وبا حرکات ایزایی رو خودمو مامانم میپاشم بعضی وقتا هم دوست دارم اینجوری غذا بخورم این که میبینی دستمه  منگوله ی کلاهمه.در عرض چند صدم ثانیه کندمش اخ جوووووووووووون سفره ونوووووووووووووون شیطنت از چشم سیام میریزه....... دختر ورزش...
14 دی 1391

چهار شبانه روز سخت

چند روزه که دخترم حال نداره.دو شب تب شدید داشتی.اخه دندونای بالاییت میخاد در بیاد.شب تا صبح بیقراری میکنی.این اولین باری بود که تبت به 38درجه رسیدومجبور شدیم برای پایین اوردن تبت از شیاف استفاده کنیم.خدارو شکر امروز یکم بهتری.تب نکردی اما بیقراری وبهانه گیری میکنی.در ضمن غذا هم نمیخوری.دلم واسه خنده هات تنگ شده.الانم با باباجون خوابیدی که من دارم ثبت خاطرات میکنم.(پنجشنبه ساعت 16:07 )
14 دی 1391
1